امروز توفیق شد بهارو سوار سرویس کنم. موقع خداحافظی گفت «خداحافظ عمه!». بعد برگشت به دوستاش که توی ماشین بودن گفت «بچه‌ها! عمه‌مه!». کلی خنده‌م گرفته بود از معرفیش.

ظهر که اومده خونه میگه «بچه‌ها داشتن می‌گفتن مامان و باباشون چکاره‌ان! منم گفتم عمه‌م خبرنگاره!». باز غش کردم براش 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

"زنانگی های یک زن" وبلاگی برای همه بهترین آتلیه بارداری صندلي داغ پارسي بلاگ Python رنگ پریده Tyrell کاشی و سرامیک كلاس علوم تجربى (درسى و غير درسى) الله وآیات